یادداشت های یک افسر جوان

دانشجویان،افسران جوان جبهه مقابله باجنگ نرم هستند.حضرت امام خامنه ای

یادداشت های یک افسر جوان

دانشجویان،افسران جوان جبهه مقابله باجنگ نرم هستند.حضرت امام خامنه ای

بعضیــ حرفـــــــــــــها ...

بعضی ها اصلا حواسشان نیست که بعضی حرفهایشان چه تاثیری روی دیگران می گذارد  

شاید با گفتن بعضی حرفها می خواهند دلشان آرام شود 

شاید این حرفها را روزی یک نفر با لحن بدی به خودشان زده ...

این بعضی ها گناهی ندارند

با گفتن این حرفها ناخودآگاه ،دردهای خود را التیام می بخشند

سخت است...

ولی این بعضی ها را ببخشیم چون یک روزی دیر یا زود خودمان هم جزء همین بعضی ها می شویم!


پ.ن:خدایا به آدم هایت یاد آوری کن که تو خدایی نه آنها ...


طنزنوشت:الان بچه 7 ساله تخت 2 نفره داره. بچه بودیم ما رو میذاشتن رو پاشون به حالت سانتریفیوژ اینقدر تکون میدادن پلاسمای خونمون جدا می شد، می خوابیدیم!



در این هوای سرد یاد مرگ می چسبد ...

پ ن:چه حرف ها که درونم نگفته می ماند...خوشا به حال شماها که شاعری بلدید

بـایــد لــرزیـــــد!

پـرده اولـــ ;

بـا توامـ

زمســــــتانو خیلـــی دوســـتــــ داری؟

بـایــدمـ از فـصـل  سرمـا خوشـت بیـاد 

وقتی زمستانو با پالتو پوست و دستــکش چرمـ مارکــــ فلان میگذرونی  


تو سرما را  تا مغز استخوانتــــ نچشیده ای 

که بدونی  فقر در سیاه زمستان  چه مزه ای داره...

پـرده دومـ ;

 صبحـــ بود و هوا خیلـی سرد 

اما دخترک مثل هر روز ترازویی جلوش بود و غرق در دنیای خودش

فرش زیر پاش، سنگ فرش خیابـــــــون بود 

آدمـ های دوروبرش همـ سنگی بودند حکـــــــــما!

دخترک به کسی چیزی نمیگفتــــ

قسمـ همـ نمیداد

فقط مچاله تر میشد

فقط بیشتر میلرزید

و منـ ...

باید از جلوش رد میشدمـ

مثل همیشهـ

اما اینبار فرق میکرد

دلمـ میخواست دستکش هامو در بیارمـ بدمـ بهشــ

میدونستمـ خیلی سردشهـ

 سر انگشتاش سرخ شده بود

یه لحظه خودمو تصور کردمـ که دارمـ دستکش هامو دستش میکنمـ

ولـــی  ...

فقط نگاهش کردمـ 

نگاهش کردمو رد شدمـ

...

پس چرا نایستادی پسر؟

نمیدونمـ 

انگار پاهامـ طاقتـــ ایستادنـ نداشتـــ 

شاید خجالتـ کشیدمـ

شاید ترسیدمـ دستــکشامو قبول نکنهـ

شاید ترسیدمـ نذاره اونارو دستش کنمـ

شاید یاد پدرش افتادمـ که طرفــــــــ دیگه خیابون مثل او بود...بدون دستکشـ

شاید نمیتونستمـ تو چشماش زل بزنمـ
شاید نمیتونستمـ جلویـ  ریختنـ اشکامو بگیرمـ ...

شایدمـ هنوز بزرگ نشدمـ

اونقدر که نمیتونمــ جلوی دخترکـ

زانو بزنمــ و دستای کوچیک گرمشو ...

 نه، سردشو 

لمس کنـمـ ...


حالمـ اصلا خوبـــ نیستـــ

دلمـ از درد میلـــــــــــــرزد ...

از دست مزاحم های وبلاگی...

یکی از مشکلاتی که اکثر وبلاگ نویسان بعد از مدتی با آن روبرو می شوند مزاحمت های وبلاگی است یعنی فردی با یه نام منحصر به فرد کامنتی برای شما میگذارد که حاوی الفاظ نامتعارفی است یا اینکه با نام یکی از بازدیدکنندگان شما نظری را ثبت میکنه و ...

در مورد اول معمولا بلاگر در به در دنبال راهی میگرده که بفهمه اون شخص کی بوده و از کجا بوده ولی متاسفانه در 99.9% موارد نتیجه ای نمیگیره و دپرس میشه!

و در مورد دوم اولین کاری که بلاگر میکنه اینه که طوماری تهیه می کنه و تا جایی که آن فرد از همه جا بی خبر بدبخت میخوره، فحشش میده و ...

خب پس باید چه کار کرد ؟

- بعضی بلاگرها خیلی کودکانه برخورد میکنند، تو عصر فناوری اطلاعات که به محض ساخت هر ویروسی، یک آنتی ویروس هم براش ساخته میشه، به محض ساخت هر تله امنیتی، یک راه فرار هم ساخته میشه، پس تغییر دادن ای پی کار چندان مشکلی نیست که البته خیلی از کاربرهای ساده ازش بی اطلاعن.

- ببین بلاگر عزیز از اون جایی که این مزاحم های باهوش از روشهای مختلفی برای تغییر آی پی خودشون استفاده می کنند شما باید قید پیدا کردن مزاحم را بزنید و در واقع شتر دیدی ندیدی!

حتی اگه مطمئن باشی دو کامنت دارای یک آی پی ثابت هستند هم قابل استناد نیست، چون به محض اینکه طرف disconnect کنه، اون آی پی به یک کاربر دیگه همون ISP تعلق میگیره،پس دیگه رو هوا به ملت تهمت نزن.

به جای اون بی سر و صدا کامنتای غیر مودبانه رو هم از وبلاگت و هم از ذهنت پاک کن و کارتو ادامه بده. 

- بلاگرها باید متوجه باشن که فضای مجازی به خصوص وبلاگ، زندگی شخصی و خصوصی نیست.

- و صحبتی هم با مزاحم ها یا کسانی که نمیخوان شناخته بشن:اولا نمیدونم که تو بیماری یا بیکار ولی حداقل اگه از ip changer استفاده میکنی اول یه بار چک کن ببین واقعا کار میکنه یا سرکاریه.دوما با اسم خودت کامنت بذار تا هم دلت بیشتر خنک بشه و هم انگ مزاحم وبلاگی بهت نچسبه!

پ.ن 1: پسوردتونو با اطمینان بالا انتخاب کنید وبه طور دوره ای تغییر دهید.

پ.ن2: بیاییم با هم روراست باشیم و کمی بیشتر به هم اعتماد داشته باشیم.

نکته

در این پست فقط میخواستم چند نکته را عرض کنم:

1-از توجه و نظرات ارزشمند دوستان به خصوص در مورد دیر آپ شدن وبلاگ تشکر  و البته عذرخواهی میکنم.

2-با توجه به اصرار دوستان ،عکس دکتر جلیلی را از بالای وبلاگ به قلب خود و در کنار عکس حضرت آقا و دکتر احمدی نژاد منتقل میکنیم.

3-تشکر ویژه از برادر همیشه بیدار آقا میثم به خاطر راه اندازی سنگر وزین سایبری ارزشبان و پیگیری های قدیم و نازکردن های اخیر ایشان.

4-عرض خوش آمد به برادر سجاد که به فضای سایبری بازگشت و به جبهه اصولگرایان مردمی جان تازه ای بخشید.