ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پ ن:چه حرف ها که درونم نگفته می ماند...خوشا به حال شماها که شاعری بلدید
انگار اگر هر روز هم به قبرستان یا مراسم ختم برویم، باز هم یادمان میرود که مرگ همین نزدیکی هاست...
قبرستان یا آرامستان، هر چه دوست داری بگو فرقی نمیکند اینجا آخر دنیای رنگارنگ توست و تو با هر قد و قواره ای باشی بیش از یک قبر جا نداری.
قبرستان برای برخی زیباترین جای دنیاست برای آنان که فهمیده اند این دنیا پایانی دارد و روزی باید جمع کرد و به سرایی دیگر رفت.
احتمالا همه ما یکبار به قبرستان شهرمان رفته ایم.
آنجا مکانیست که ساکنانش همه یکسانند، هنرمند، پارسا ، گنهکار ، کودک، پدر و مادر . درست مثل زمانی که متولد شده ایم.
آنجا دارا و ندار نمی شناسد.البته این شناسایی فقط محدود به زیر خاکش می شود، هنوز روی خاکش فقیر ، فقیر است و غنی ، غنی ؛ از سنگ روی قبرشان پیداست و از خیرات بستگانشان حتی.
آنجا بسی منظم است و هرکس نشانی دارد، قطعه ، ردیف و بلوک. تو فقط میتوانی در جای خودت آرام گیری، چون تو را در گور دیگری نمیگذارند!
آنجا جایی است که تمام نوشته های روی قبرها را به خط نستعلیق می نویسند!
راستی آنجا دیگر تفکیک جنسیتی هم نیست!
و آنجا دیگر تنهایی، تنهای تنها.همه فقط تا دم قبر با تو هستند.البته اصراری هم نداری که داخل بیایند.یک متر جا که بیشتر نیست!
این روزها تا فرصت هست کمی هم به مرگ فکر کنیم، چون روزی می رسد که برای فکر کردن خیلی دیر است...
«به ما هم که گفته اند شما ... در فرصتهای مناسب بروید قبرستان -حالا اختصاصی به روز و شب جمعه ندارد- (به این خاطر است که) قبرستان مدرسه است. بسیاری از ماها نمیدانیم اصلاً قبرستان رفتن برای آن درسگیری است، خیال میکنیم برای آمرزش اموات است البته آمرزش اموات و موعظه هم در آن هست.»
آیة الله جوادی آملی