ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خب،ما که رفتیم بَیان (blog.ir)...
به شما هم توصیه می کنم که حتما بیایید ...
بیان یه سایت میزبانی حرفه ای وبلاگه با یک تیم خلاق، امکانات عالی ، گرافیک فوق العاده،آمارهای پیشرفته بازدید کنندگان،اختیاری بودن نمایش آگهی،امنیت بالا،ساختار مرتب ،به روز رسانی مداوم و در یک جمله فراتر از انتظار شما.
امکان انتقال تمام مطالب،نظرات و پیوندهای وبلاگ قبلی شما به وبلاگ بیان فراهم است.(این سرویس فعلا برای وردپرس،پرشین بلاگ و بلاگ اسپات فعال است ولی طبق گفته مسئولین بیان، به زودی برای بلاگفا و بلاگ اسکای و میهن بلاگ هم فعال می شود)
اگه مایل بودید کامنت بگذارید تا براتون دعوتنامه ایمیل کنم.
اگه سوالی هم داشتید درخدمتم.
پ.ن:ممنون میشم وبلاگ منو با اسم و آدرس جدید لینک کنید.
بعضی ها اصلا حواسشان نیست که بعضی حرفهایشان چه تاثیری روی دیگران می گذارد
شاید با گفتن بعضی حرفها می خواهند دلشان آرام شود
شاید این حرفها را روزی یک نفر با لحن بدی به خودشان زده ...
این بعضی ها گناهی ندارند
با گفتن این حرفها ناخودآگاه ،دردهای خود را التیام می بخشند
سخت است...
ولی این بعضی ها را ببخشیم چون یک روزی دیر یا زود خودمان هم جزء همین بعضی ها می شویم!
پ.ن:خدایا به آدم هایت یاد آوری کن که تو خدایی نه آنها ...
طنزنوشت:الان بچه 7 ساله تخت 2 نفره داره. بچه بودیم ما رو میذاشتن رو پاشون به حالت سانتریفیوژ اینقدر تکون میدادن پلاسمای خونمون جدا می شد، می خوابیدیم!
دلمـ آ ر ا مـ شـ وارونهـ مـیـ خواهد
دلمـ آری شـ مـ ا ر آ ، آب را مانند یک تشنه
کنار خویشـ می خواهـد
نگارم کی شود آیا نصیب من ضریح تو
همین لحظه بکن لب وا ، شود قسمت همین حالا
دل منـ یکــ بغلــ دلـدار میخواهد
در آن هنگامه که قاب ضریحت در نگاهم جا شود آقا
وجودم همچو باران می شودآقا
دلمـ با گفتنـ یکـ یا رضـــا پرواز می خواهد
نبین آقا سکوتم را میان این دل تنگم
ببین بغض گلویم را و آن دستان سردم را
دلمـ فریاد می خواهد
هزاران حرف نشکفته
میان این لب و قلبم
لبانم سرد و خشک و از همه خسته
برای درد و دل با تو
دلمـ یکــ جرعهـ از آنــ عشــقــ می خواهد
غزل هم خسته تر از من
ندارد وزن و آهنگی برای من
برای گفتن ِ از تو ، برای حرفهای من
دلمـ آهنگــ شعر نو همی خواهد
به این دیده ضریحت را، به آن دیده کبوترهای صحنت را
چه خوشبختی از این برتر
چه آهنگی از آن خوشتر
دلم آواز می خواهد
دلمـ یکــ همــصدا یکــ ساز می خواهد
زیارت آمدن تنها، اگرچه آرزویی خوش
از آن بهتر زیارت با نگاری خوش
دلمـ یکــ همــسفر یکــ یار می خواهد
ندارم طاقت دوری
دلم تنگت شده آقا
بخوان ما را در این فرصت
که صحبت کردن از غربت
گمانمـ دلــ نمی خواهد ...
پ.ن:لطفا نمره بدید از بیست ...
پ.ن2: منظور از بند سوم، "زیارتِ شما آمدن، همراه با ... بهتر است" است.
پ ن:چه حرف ها که درونم نگفته می ماند...خوشا به حال شماها که شاعری بلدید
پـرده اولـــ ;
بـا توامـ
زمســــــتانو خیلـــی دوســـتــــ داری؟
بـایــدمـ از فـصـل سرمـا خوشـت بیـاد
وقتی زمستانو با پالتو پوست و دستــکش چرمـ مارکــــ فلان میگذرونی
تو سرما را تا مغز استخوانتــــ نچشیده ای
که بدونی فقر در سیاه زمستان چه مزه ای داره...
پـرده دومـ ;
صبحـــ بود و هوا خیلـی سرد
اما دخترک مثل هر روز ترازویی جلوش بود و غرق در دنیای خودش
فرش زیر پاش، سنگ فرش خیابـــــــون بود
آدمـ های دوروبرش همـ سنگی بودند حکـــــــــما!
دخترک به کسی چیزی نمیگفتــــ
قسمـ همـ نمیداد
فقط مچاله تر میشد
فقط بیشتر میلرزید
و منـ ...
باید از جلوش رد میشدمـ
مثل همیشهـ
اما اینبار فرق میکرد
دلمـ میخواست دستکش هامو در بیارمـ بدمـ بهشــ
میدونستمـ خیلی سردشهـ
سر انگشتاش سرخ شده بود
یه لحظه خودمو تصور کردمـ که دارمـ دستکش هامو دستش میکنمـ
ولـــی ...
فقط نگاهش کردمـ
نگاهش کردمو رد شدمـ
...
پس چرا نایستادی پسر؟
نمیدونمـ
انگار پاهامـ طاقتـــ ایستادنـ نداشتـــ
شاید خجالتـ کشیدمـ
شاید ترسیدمـ دستــکشامو قبول نکنهـ
شاید ترسیدمـ نذاره اونارو دستش کنمـ
شاید یاد پدرش افتادمـ که طرفــــــــ دیگه خیابون مثل او بود...بدون دستکشـ
شایدمـ هنوز بزرگ نشدمـ
اونقدر که نمیتونمــ جلوی دخترکـ
زانو بزنمــ و دستای کوچیک گرمشو ...
نه، سردشو
لمس کنـمـ ...
حالمـ اصلا خوبـــ نیستـــ
دلمـ از درد میلـــــــــــــرزد ...